هنر نقاشی

اطلاعاتی در باره هنر نقاشی

هنر نقاشی

اطلاعاتی در باره هنر نقاشی

نقاشان روسی در فرانسه


در سالهای آغازین قرن بیستم، جریانات فکری و هنری در اروپا، در ارتباط تنگاتنگ قرار داشته و تا سالهای متمادی، در عرصه زندگی بشر اروپائی حضور جدی داشت. در جریان برگزاری نمایشگاه بزرگ امپرسیونیست های فرانسوی در مسکو، در سال ۱۸۹۵، پیوندهای نزدیک و بسیار ثمربخشی میان هنرمندان کشورهای مختلف اروپایی پدید می آید. در نمایشگاه پائیز سال ۱۹۰۶ در پاریس، تعداد ۱۲ سالن به هنر روسیه اختصاص داده میشود. همزمان، نمایشگاهی اجمالی از آثار گوگن، تابلوهای فوو «دریان» و ولامینک نیز در این نمایشگاه ترتیب داده می شود. «دوفی سرژ دو دیا گیلو» D.S.de  DIAGIIILEV  منتقد روسی که مکتب امپرسیونیسم را در کشور روسیه معرفی کرده بود، با شرکت در این نمایشگاه کشور فرانسه را با هنر معاصر روسیه آشنا می سازد. در مجموعه ای که او در این نمایشگاه ارائه می دهد علاوه بر آیکونها و پرتره های دربار قرن هیجدهم روسیه، آثار هنرمندان «دوره گرد» نیز دیده می شود که به مخالفت با کلاسیسیم خشک هنر روسیه برخاسته اند، هنرمندان جوانی چون «پاول کاسنتسوو»، «ناتالیا گونچاروا» و «میکائیل لاریونوف» که قبلا در روسیه شناخته شده بودند. لاریونوف» (LARIONOV) در روسیه گروه «رز آبی» را تشکیل داده و مجله «گیسوان طلایی» (Toison dor) را منتشر می سازد.

در نمایشگاهی که در سال ۱۹۰۸ با عنوان «گیسوان طلایی» در مسکو برگزار می گردد بخشی از مکتب هنری فرانسه با مجموعه ای متشکل از ۲۸۲ تابلو ازهنرمندان فرانسوی به نمایش گذاشته میشود. به موازات این فعالیتها نقاش روسی دیگری، «واسیلی کاندینسکی» همزمان گروه «سوارکار آبی» (BLUE RETTER) را با همراهی «پل کلی» ( P . KLEE) «اوگوست مک»و «آلفرد کوبن» ، در آلمان تشکیل میدهد.

 در نمایشگاه هایی که «کاندینسکی» در گالری «استورم» Sturm  برلن ترتیب می دهد آثار دوستان نقاش آنها در مسکو نیز به نمایش گذاشته می شود، به علاوه، آثاری نیز با هماهنگی آنها به نمایشگاههایی که توسط هنرمندان روسی در مسکو برگزار می شود، ارسال می گردد.

«لاریونوف» (LARIONO۷)، «گونچاروآ» (GONCHARONA)، «تاتکین» (TATKIN) و تمامی اعضای گروهشان در نمایشگاهی که در سال ۱۹۱۲ با عنوان «LA QUEUE ANE DEL» (دم الاغ) در روسیه برگزار می شود، شرکت کرده و برای اولین بار کلاژها،  گرافیتیها و آثار پلاستیک که در آنها، نقاشی و اشیاء، به هم آمیخته اند، را به مسکو می فرستند. «لاریونو» به مناسبت برگزاری نمایشگاه سال ۱۹۱۳، به نام «سیبل» Cible، تئوریهای خود را درباره «ریونیسم» (RAYONNISME) ارائه می دهد: «نقاشی، هنر کاملی است که به هیچ چیز احتیاج ندارد، هنری که فرمها، رنگ و طنین خاص خود را دارد. با دیدن تابلوی ریونیست، احساس سر خوردن از جایی به انسان دست می دهد، بیننده احساس می کند که از محدوده فضا و مکان خارج می شود و... القاء چنین احساسی به بیننده نتیجه وجود ویژگی خاصی است که بعد چهارم نامیده می شود، چرا که طول، عرض و ضخامت لایه رنگ، تنها مشخصه هایی هستند که از دنیای پیرامون ما در تابلو وجود دارد. در خصوص احساسی که بیننده از دیدن تصویر تابلو پیدا میکند باید گفت که قضیه کاملا متفاوت است. بر اساس همین احساس القایی از تصویر تابلو است که نقاشی، ضمن آنکه هویت خود را محفوظ نگاه می دارد، در ردیف موسیقی قرار میگیرد. در اینجاست که مراحل آفرینش تابلو آغاز می شود که بیان باید در آن به  قوانین دقیق رنگ و استفاده آنها بر روی بوم، عمل شود.»

در سال ۱۹۱۴، «گیوم آپولینر»  شدیدا مجذوب مکتب ریونیسم می شود و به دنبال آن نمایشگاهی در گالری «پل گیوم» (GUIILAUNIE) در پاریس برگزار می کند. خود او در این باره چنین می نویسد: «در اینجا روشنایی، یکی از مهمترین عواملی که در پیدایش یک اثر هنری دخیل می باشد، تا آنجا پیش می رود که توانایی لطیف ترین، شادترین و خشن ترین. احساسات انسانیت مدرن را پیدا می کند. با آغاز جنگ اضطراب و پریشانی تمام دنیا و اروپا را فرا می گیرد. انتشارات «ارنست واسموت دو توبینگن» کتاب بسیار زیبایی از «ژان - البرت کارتیه» منتشر می سازد که در آن، نویسنده ضمن دنبال کردن خاطرات «مادام پونی» (Mime POUGNY) به سالهای قهرمانی هنر آوانگارد روسیه می پردازد. در این کتاب، فهرست کامل و مدللی از آثار «پونی» ارائه می شود که از دوره کنستروکتیویسم آغاز شده و تا آخرین سالهای زندگی وی، که در آن نقاشی او به نقاشی «نبیها» (NABIS)، به ویژه «ویار» (VUILLARD بسیار نزدیک می شود، ادامه می یابد.

آنچه که در اینجا مد نظر ما می باشد برقراری ارتباط میان نمایشگاه «استورم» در برلن و هنرمندان روسی است که به همت «مالوویچ» (MALEVICH)، که خود از اساتید دانشگاه هنرهای زیبای مسکو می باشد، گرد هم آمد و گروه مستقلی را تشکیل داده اند. از میان اعضای این گروه می توان به «تاتلین» (Tatlin)، پیکره تراش، اشاره کرد. «پونی» (Pougny) به محض ورود به پاریس، با هنرمندان روسی که از سالهای پیش از جنگ در این شهر زندگی می کرده اند، ارتباط برقرار میکند؛ هنرمندانی چون: شاگال» (CHAGALL)، «سوتین»، «کرمنی» (KREMEGNY)، «کیکوان» (KIKOINE)، کاندینسکی و آرشیپانکوی پیکره تراش.

اثری از سوتین

از سال ۱۹۲۰ به بعد، «کوستیا ترچکوویچ» (KTERECHKOTCH)، «پیکلنی» (PIKELNY)، «بلوند» (BLOND)،«بنچین» (MIINCHINE)، و «ولویک» (VOLOVICK) وارد فرانسه می شوند. وجود نوعی قرابت در نوع تعلیم، شیوه زندگی و تصورات و بینش این هنرمندان باعث نزدیکی میان آنها می شود. در مقابل «سوتین»، «کرمنی» و «کیکوان»، که در آن زمان اکسپرسیونیست بوده و همچنان اکسپرسیونیست باقی می مانند، این هنرمندان بیشتر «انتیمیست» (intimiste) می باشند، هرچند که تفاوتهای کوچک ولی مهمی نیز میان آنها وجود دارد. روشنایی صادق و لطیف، و همچنین طراحی توأم با معنویت «ترچکوویچ» (TERECHKOVICH)، از او چهره نقاشی را می سازند که زندگی سعادتمندانه را به تصویر می کشد.

تمایل «موریس بلوند» بر این است که با به کار بستن خطر افت بی حد و حصر در آثار خود، نظرات و روشهای کاری خود را تذهیب کند. «ماکسی میلیان گوتیه» (GAUTHIER) در کتابی که درباره «بلوند» نوشته، از وی چنین نقل می کند: «با شروع هر تابلو، مشکلی برای من ساخته می شود که باید به تنهایی حل کنم. مشکلی که از پیش، هیچ راه حلی برای آن ندارم. نگاه می کنم، متأثر می شوم، تلاش می کنم تا راه حل را پیدا کنم. و بالاخره به وسیله راه و روشهای طراحی، رنگ، کمپوزیسیون، ریتم، چگونگی قراردادن عناصر، علت آن را پیدا می کنم. هدف من از این کار دستیابی به موفقیت و برقراری ارتباطی ساده میان احساس و اندیشه ام می باشد. در این راه سعی میکنم یک پژواک، یک توافق نظر و نوعی جذابیت ایجاد کنم و هیچ چیز را به اجبار نپذیرم. من نشان دادن را به ثابت کردن ترجیح می دهم.»

نقاشان روسی، با حضور در اروپای عصر خود، با تمامی گرایشات اروپایی زمان پیوند می خورند. هنر آبستره برخی از برجسته ترین معانی خود را با «نیکلا دستال»، «لانسکوی» و «پولیاکوف»  می یابد.

کاندینسکی: «خلق یک اثر، خلق یک جهان است؛ وسیله قدرتمندی برای اینکار بیابید. به دیواری بیندیشید که تابلوی شما بدان نصب خواهد شد. دیوار نیز روشنایی درونی خود را منعکس می سازد. اگر تابلوی شما قدرتمند نباشد، دیوار می تواند، خود را قوی تر از آن نشان دهد...)
پوپلیاکوف (Poliakoff): «یک تابلو را  بیشتر از آنکه باید نگاه کرد، باید احساس کرد، چرا که باید موضوعی تقریبا منسجم (ارگانیک) داشته باشد...»

تنوع، قدرت، ملاحت و فهم تمامی آثاری که آنها بر روی خاک فرانسه خلق کرده اند، شاید فرانسویان را بیشتر تحت تأثیر قرار دهند چرا که طبیعتا به آنچه که فرانسویها دوست دارند در هنر فرانسه ببینند نزدیک تر هستند.